طریق عشق این راه ادامه دارد تا خدا...
| ||
|
يک نيمه شب بهانهی دلبر گرفت و بعد قلبش به شوق روي پدر پر گرفت و بعد اما نيامده ز سفر مهربان او يعني دوباره هم دل دختر گرفت و بعد آنقدر لاله ريخت به راه مسافرش تا خواب او تجلي باور گرفت و بعد آخر رسيد از سفر، اما سر پدر سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد گرد و غبار از رخ مهمان مهربان با اشک چشم و گوشهی معجر گرفت و بعد انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت طفلک سراغي از علي اصغر گرفت و بعد از روزهاي بي کسي اش گفت با پدر يعني نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد: خورشيد من به مغرب گودال رفتي و باران تير و نيزه و خنجر گرفت و بعد معراج رفتي از دل گودال قتلگاه نيزه سر تو را به روي سر گرفت و بعد دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کينه اي بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد اما دوباره فرصت جبران رسيده بود يک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد جان داد در مقابل چشمان عمه اش با بال هاي زخمي خود پر گرفت و بعد ... نظرات شما عزیزان:
سلام علیکم
واقعا از زحمات حضرت عالی تقدیر وتشکر دارم.. اجرتان با نازدانه ابا عبدالله(علیه سلام)حضرت رقیه(سلام الله علیها)
سلام علیکم
ممنون از بسیار زیبای که گذاشتید خیلی لطف کردید اگر دوست داشتید و وقتتون اجازه داد خوشحال میشم به وبلاگ حقیر هم ی سری بزنید تشکر موضوعات مرتبط: کوتاه اما خوناندنی ...، ، [ پنج شنبه 28 آذر 1391
] [ 12:55 قبل از ظهر ] [ طریق عشق ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |